مرزهای ناگشودنی هوش مصنوعی: از کدنویسی تا قضاوت اخلاقی و لمس انسانی
هوش مصنوعی، در شکل فعلی خود، یک سیستم مبتنی بر استدلال قیاسی و استقرایی است که بر اساس الگوهای استخراج شده از دادههای عظیم تاریخی عمل میکند.

هسته اصلی محدودیت آن، همان توهم بودن یا فقدان خودآگاهی است؛ AI فاقد تجربهی درونی و زیسته یا همان مفهوم فلسفی Qualia است. این بدان معناست که درک AI از واژه “ناراحتی” صرفاً مجموعهای از دادهها و احتمالات زبانی مرتبط با آن کلمه است، نه تجربهی واقعی احساس ناراحتی. این نقص اساسی، مرز نفوذناپذیری در مشاغلی مانند روانشناسی و مشاوره ایجاد میکند، جایی که ارتباط عاطفی واقعی و درک مشترک از فناپذیری و درد انسانی، سنگ بنای درمان است؛ چیزی که میتوان آن را “لمس انسانی غیرقابل کدنویسی” نامید.

نقطهی مقابل این مهارتهای نرم، پیچیدگیهای فیزیکی محیط است که توسط پارادوکس موراوِک برجسته میشود. این پارادوکس به شکاف بین ظرفیتهای شناختی و فیزیکی اشاره دارد: در حالی که کامپیوترها با سرعت نور محاسبات پیچیده را انجام میدهند، انجام یک کار نسبتاً ساده فیزیکی مانند تا کردن دقیق یک لباس، باز کردن یک در پیچیده، یا تشخیص وضعیت یک لوله آب زیر سینک در یک محیط متغیر، برای رباتها نیازمند برنامهنویسی و سنسورهایی است که هنوز به دقت و انعطافپذیری ادراک حسی-حرکتی انسان نرسیدهاند. از این رو، مشاغل فنی و مهارتی که با عدم قطعیتهای دنیای واقعی درگیرند (مانند برقکاران و تکنسینهای تعمیرات)، به دلیل نیازمندی به هماهنگی آنی چشم، دست و مغز در فضاهای فیزیکی غیرمنتظره، امنتر باقی میمانند.

در نهایت، بزرگترین چالش برای هوش مصنوعی در زمینهی اخلاق و رهبری خودنمایی میکند. در سطح کلان، تصمیمگیریهای مدیریتی و حقوقی اغلب در حوزههای خاکستری رخ میدهند که هیچ دادهی تاریخی کاملی برای راهنمایی وجود ندارد. این تصمیمات نیازمند قضاوت اخلاقی، شهامت ریسک کردن و پذیرش مسئولیت نهایی هستند؛ مفهومی که از چارچوب محاسباتی AI فراتر است، زیرا ماشین فاقد وجدان است و نمیتواند در قبال شکستهای اخلاقی پاسخگو باشد.

همچنین، در هنر و علم، AI صرفاً یک بازآفرینیگر پیچیده است؛ خلاقیت حقیقی، خلق یک “پارادایم کاملاً جدید” است که مستلزم شکستن محدودیتهای دادههای موجود است، امری که همچنان در اختیار متفکران و هنرمندان انسانی باقی خواهد ماند.

آینده، جایگاهی است که AI به عنوان یک ابزار کمکی قدرتمند برای تحلیل دادهها عمل میکند، در حالی که انسان بر مهارتهای اصیل خود یعنی خلاقیت، همدلی عمیق و قضاوت اخلاقی تکیه خواهد کرد.
